من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خانهنشین شد،
-از نامهریانیها
دلم.
برچسب:
,
17:1 توسط فاطمه صلاحی
| |
همیشه کسی هست که دوستش داشته باشد؛
اگر آنچه هستی را دوست نداشته باشد...
برچسب:
,
16:53 توسط فاطمه صلاحی
| |
روزهای دنیا اونقدر تنوع نداره که چیزی که شنیدیم و دیدیم حداقل یه جای دیگه یه بار دیگه اتفاق نیفته...
برچسب:
,
1:17 توسط فاطمه صلاحی
| |
دلگیرترینها، همان دلانگیزترینهااند که دیگر مثل قبل نیستند.
برچسب:
,
18:51 توسط فاطمه صلاحی
| |
بعضی آدما تو زندگی Nonceاند. (احتمال اینکه دو بار به دستشون بیاری تقریبا صفره)
برچسب:
,
16:46 توسط فاطمه صلاحی
| |
حلقه دستانت به دور گردنم...
«کسی زمین را از زیر پاهای من بکِشد»
--
پ.ن:
مانند بیماری که مرگش از عطش حتمیست
اما برایش آب مثل سم ضرر دارد
--
پینوشت از: رویا باقری
برچسب:
,
19:9 توسط فاطمه صلاحی
| |
برچسب:
,
1:49 توسط فاطمه صلاحی
| |
شاید...
من، همین
«نه بزرگ»
به منم.
برچسب:
,
21:13 توسط فاطمه صلاحی
| |
مگر میشود
پاییز باشد و خیابان و آبان
و بوی خاک باران خورده از قلب من
بلند نشود؟
برچسب:
,
2:26 توسط فاطمه صلاحی
| |
گرهی کور بود
-نگاهمان-
تو بریدی.
و من نگاهم را
از چه بگشایم؟
برچسب:
,
2:24 توسط فاطمه صلاحی
| |
وقتی نمیتوانی
یادت نمیرود...
تو را نمیتوانم
برچسب:
,
2:23 توسط فاطمه صلاحی
| |
همهی آنچه را هم که گفته باشی دور بریزم
هنوز ناگفتههایت هست
میماند.
برچسب:
,
2:23 توسط فاطمه صلاحی
| |
آی... تو!
تویی که در گلوی من شکستهای
هنوز میبُری مرا.
برچسب:
,
2:22 توسط فاطمه صلاحی
| |
عجیب نیست؟
همین که دوست دارمت
و باز دوست دارمت
و باز دوست دارمت...
برچسب:
,
2:22 توسط فاطمه صلاحی
| |
اینها که میگریم
آنهایی است که نشد بنْویسم.
برچسب:
,
2:21 توسط فاطمه صلاحی
| |
من که هر چه راه میروم
راه میآیم.
و تو بزرگ نمیشوی
هر چه من...
کوتاه میآیم.
برچسب:
,
2:20 توسط فاطمه صلاحی
| |
نه میتوان چشم گذاشت
و نه پنهان شد
وقتی تو همبازی باشی.
برچسب:
,
2:18 توسط فاطمه صلاحی
| |
آدم شدم.
آدمم حوایش را گم کرد.
برچسب:
,
2:18 توسط فاطمه صلاحی
| |
نگذاشت فریادهای دلم را بشنوم....
زمزمههایی که گوشم را کر کرد
برچسب:
,
2:17 توسط فاطمه صلاحی
| |
همین آبی که دنیای مرا و مرا بُرد...
در دل تو تکان نخورد.
برچسب:
,
2:16 توسط فاطمه صلاحی
| |
من که هر چه سرم را بر زمین میگذارم
خستگیام در نمیرود.
شبی شانه ات را به من قرض میدهی؟
برچسب:
,
2:16 توسط فاطمه صلاحی
| |
- دیوار
دست تو را گرفت
سرت را بلند کرد.
دوست دارمش.
برچسب:
,
2:15 توسط فاطمه صلاحی
| |
وقتی با دل خون میروی
غمانگیز است
غروب ...
غمانگیز است.
برچسب:
,
2:14 توسط فاطمه صلاحی
| |
دهانی که به سختی بسته میشود
چشمی است که به سختی باز شده است.
برچسب:
,
2:12 توسط فاطمه صلاحی
| |
وقتی که از زمین خستهای
چتر داشته باشی یا نه... فرقی ندارد
میپری.
برچسب:
,
2:11 توسط فاطمه صلاحی
| |
من که چیزی نگفتم...
تو باید به چشم من خیره نمیشدی.
برچسب:
,
2:11 توسط فاطمه صلاحی
| |
این چرخ لعنتی دنیا که میچرخد
نمیفهمم به دنبال تو میآیم
یا از تو میگریزم
«دیروقت» که ایستاد... خواهم دانست.
برچسب:
,
2:10 توسط فاطمه صلاحی
| |
امشب که نیستم
فردا «اگر» بودم
مرا با خودت ببر...
برچسب:
,
2:8 توسط فاطمه صلاحی
| |
هنوز هم نمیشمارم
نمیشمارم تا کمتر از این نشود...
از همین یکْ من.
برچسب:
,
23:32 توسط فاطمه صلاحی
| |